Monday, June 11, 2007

شهردار قرن بيستم

لندن ، روز 1 دسامبر 1887 ؛ 7 ژوئيه ، 8 اوت ، 30 سپتامبر ، يكي از روزهاي اكتبر و روز نهم نوامبر 1888 ؛ يكم ژوئن ، هفدهم ژوئيه و دهم سپتامبر 1889 ... تبديل چهره نقص نداشت . او را هرگز نديد ، مگر ، البته ، قربانيان . آن ها ديدندش . كه فكرش را مي كرد ؟ جامه اي از صيد قزل آلا در آمريكا به تن كرده بود . آرنج به كوهستان پوشانده بود و جي جاغ بر گريبان بسته بود . چشمه ها مي جوشيد از ژرفاي سوسن هايي كه گرد بندهاي كفشش در هم تنيده بودند . در جيب ساعتش قورباغه اي مدام قورقور مي كرد و هوا پر بود از عطر ناب بوته هاي تمشك رسيده . صيد قزل آلا در آمريكا را همچون جامه اي به تن داشت تا چهره ي خويش از جهان پوشيده دارد شب هنگام كه دست خون ريز از آستين قتال به در مي آورد . كه فكرش را مي كرد ؟ هيچ كس ! اسكاتلند يارد ؟ پع ! آن ها هميشه صدها مايل دورتر بودند ، كلاه هاي حلوا - ماهيگيري به سر ، گرد و غبار را جست و جو مي كردند . كسي هرگز ندانست . حالي ، او شهردار قرن بيستم است ! يك تيغ ريش تراشي ، يك چاقو و يك يوكليلي ابزارهاي دلخواه اويند . البته ، مي بايست هم يوكليلي باشد . به ذهن هيچ كس ديگري خطور نمي كرد ، همچون گاوآهني كشيده از روده ها بيرون .

يوكليلي : نوعي گيتار كوچك چهارسيم
اشاره : قاتل ناشناسي كه در فاصله ي اوت و نوامبر 1888 دستكم هفت زن خياباني را مثله كرد . قتل هاي او آن زمان تا كنون در كانون توجه رسانه اي و حقوقي مانده است . و حتي در 1993 خاطرات روزانه اي منسوب به " جك قصاب " منتشر شد .

از طريق : كتاب صيد قزل آلا در آمريكا ، نوشته ي ريچارد براتيگن ، صفحه ي 86
يكي از فصل هاي قشنگ كتاب همين متنه از كتاب هايي كه علاوه بر خوندنش ارزش داشتن توي كتابخونه رو هم داره

2 comments:

ArAt said...

نهال برام جالبه كه چرا اين قسمت برات جذاب بوده. شايد بايد كتاب رو بخونم تا جوابم رو بگيرم. اما شخصيتت رو دوست دارم. مرمــوزه.
راستي براي عكسهاي جديدم يك نقد به زبون خودت بزار.مرسي

Anonymous said...

بعضی از نوشته ها جالب بودن