Monday, June 4, 2007


كوين كارتر، برنده ي جايزه ي فتو ژورناليست هاي آفريقاي جنوبي و عضو انجمن بنگ -بنگ . كارتر فعاليت خود را به عنوان عكاس ورزشي هفته نامه ي " ساندي اكسپرس " ژوهانسبورگ آغاز كرد يك سال بعد در مجله ي " استار " كه بيشتر فعاليت هايش بر آشكار نمودن وحشيگري و سبعيت آپارتايد متمركز بود ، مشغول به كار شد . در همان سال اولين كار هنري او در مجله ي " تايم " به چاپ رسيد.كارتر به عنوان اولين عكاسي كه چهره ي واقعي آفريقاي ميانه ي سال هاي 1980 را ارائه مي كرد ، شناخته شد او بعد ها در مورد عكس هايش مي گويد شوكه مي شدم از كارهايي كه آنها انجام مي دادند ، از كارهايي كه خودم انجام مي دادم . اما بعدا مردم شروع كردند در مورد عكس هايم صحبت كردن . و بعد حس كردم چندان هم كارهايم بد نيستند . شاهد چنين فجايعي بودن لزوما چيز بدي تلقي نمي شد در مارچ سال 1993 ، كارتر سفري را به منظور جمع آوري اسنادي در رابطه با شورش هاي محلي به سودان كرد . به هر حال كارتر به محض رسيدن به سودان و مشاهده ي وحشت و ترس ، قحطي و خشكسالي به گرفتن عكس هاي قربانيان آن مشغول شد صداي زجه هايي ناتوان در گوشه و كنار روستاي " آيود " كارتر را متوجه ي كودك نوپاي سوداني كرد . دختر در كشمكش رساندن خود به مقر سازمان ملل مدتي براي استراحت توقف كرده بود . در حاليكه لاشخوري در نزديكي او هلاك شدنش را انتظار مي كشيد كارتر در مورد آن لحظات مي گويد : مدت 20 دقيقه منتظر بودم كه لاشخور بال هاي خود را باز و حمله را آغاز كند ..... كارتر عكس لحظه ي شكار را گرفت و رفتن لاشخور را دنبال كرد و به دنبال آن موج انتقاد ها عليه او شروع شد عكس مذكور براي اولين بار در 26 مارچ سال 1993 در " نيويورك تايمز " به چاپ رسيد . در2 آپريل سال 1994 " نانسي بويرسكي " برنده شدن كارتر را به عنوان عكاس برتر سال اعلام كرد . كارتر جايزه ي "پوليتزر " را در 23 مي سال 1994 در دانشگاه " كلمبيا " دريافت نمود . و البته هم چنان در آرزوي نجات دختر سوداني بود .موج انتقادها از او و البته مرگ دلخراش دوستش " كن اوستربروك " كه در 18 آپريل سال 1994 در " توكوزا " كشته شد ، ذهنيت خودكشي را در او تقويت كرد . و در 27 جولاي سال 1994 ، كارتر به وسيله ي گاز مونوكسيد كربن به زندگي خود پايان داد .آخرين كسي كه كارتر را ديده بود بيوه ي " اوستربروك " ، " مونيكا " بود در آخرين دست نوشته هايش كارتر مي نويسد :افسرده ام ... بدون تلفني ... بدون پولي براي اجاره ... بدون پولي براي نجات زندگي كودكي ... بدون پولي براي پرداخت بدهي ها ... پول ... !!! من در ميان خاطرات كشتن و جنازه ها و خشم و درد گرفتار شده ام ... ميان خاطرات قحطي و زجر و زخم كودكان ، ميان شادي مردمان ديوانه ي مسلح ... مي روم تا به " كن " بپيوندم ، البته اگر آنقدر خوش شانس باشم ...

1 comment:

Anonymous said...

جالب بود