Tuesday, July 24, 2007


اوايل دبيرستان ، سال 78-79 بود تقريباً ، خوره ي مطالب طنز " ابراهيم نبوي " در ستون پنجم و بعد از اون توي بي ستون روزنامه ي نشاط بودم . بعد از اون هم كه مجموعه اي از اونا به صورت كتاب چاپ شد ، هر موقع مطلب جالبي از نبوي عزيز توي راديو زمانه مي خونم مي رم سراغ كتابش و بعضي نوشته هاشو دوباره مي خونم . يكيشو بدم نمي ياد اينجا بنويسم ، اون موقع از اين مطلبش خيلي خوشم اومد :

وقتي سياست مداران بوق مي زنند
يك روز ، يك نفر تصميم گرفت كار مهمي انجام دهد و چون فكر مي كرد دزديدن هواپيما كار مهمي است تصميم گرفت هواپيما بدزدد . بعد يك بليت ايران اير ، تهران - تبريز خريد و سوار هواپيما شد . بعد رفت داخل كابين و اسلحه را درآورد و گذاشت پشت سر خلبان و گفت : برو بغداد . خلبان گفت : برو بابا حال نداري ؟ بعد به خلبان گفت : حالا كه بغداد نمي ري پس برو رياض . خلبان هم گفت : مردك ! تو بلد نيستي هواپيما بدزدي . من هم جز تبريز هيچ جا نمي رم . بعد او به خلبان گفت : يعني تو از اسلحه ي من نمي ترسي ؟ من مي توانم اگر به دبي نرفتي تو را بكشم . خلبان گفت : داداش ! ما اينقدر از اين چيزها ديديم كه بي خيال شديم ، من هم فقط مي رم تبريز . بعد آن آقا به خلبان گفت : حالا كه به دبي نمي ري ، پس لااقل برو اهواز . خلبان گفت : من فقط تبريز مي رم ، ضمناً برو كنار باد بياد . بعد آن آقا كه خيلي حالش اخذ شده بود ، گفت : اي لامروت ! لااقل حالا كه نمي گذاري هواپيما را بدزدم فقط يك دور اضافي بالاي شهر تبريز بزن . خلبان گفت : من اين كار را نمي كنم ، براي اين كه حال و حوصله ي دور زدن را ندارم . بعد آن آقا كه خيلي ناراحت شده بود ، گفت : پس لااقل بگذار يه بوق بزنم .
نتيجه گيري ِ اخلاقي : براي زنداني كردن يك غارتگر بيت المال پنج پلاك تخفيف كاملاً منطقي است .
نتيجه گيري ِ كارشناسانه : بوق زدن براي حفظ تعادل جناحي ، مخصوصاً بعد از شكست هاي سياسي مفيد است .
نتيجه گيري ِ غذايي : تا وقتي غذا خوب نباشد ، سلامت جامعه به خطر مي افتد ، ما در حال حاضر مشكل غذايي داريم و مسئولان غذايي كشور بايد بپذيرند كه بازي با غذا درست نيست .

---------------
P.S
هيچ وقت روز هاي اول ماه مثل اين ماه توي بانك آدم نمي يومد و مي رفت . فكرشو بكن ساعت 3:30 بعد از ظهر وقتي داري حسابتو مي بندي يه آدم نفهم و طلبكار بياد و بخواد سپرده باز كنه . خلاصه كه اين دو روز تمام اجدادمو از ساسانيان به اين ور جلوي چشام ديدم .