Friday, November 2, 2007


اين 1 هفته واقعاً سرم شلوغ بود و از اهالي ِ وبلاگستان بي خبر . هم شلوغي ِ اوايل ماه سر كار و خستگي ِ اون اجازه نمي داد و هم اين كه مشغول ديدن و خوندن بودم . چند تا از فيلم هاي آنتونيوني رو كه پيشتر گرفته بودم و فرصت نكرده بودم ببينم ، رو ديدم و يكي دو تا كتاب خوندم .... بعداً شايد در موردش نوشتم در مورد بي كامنتي عزيزي نوشته بود ، خوب من يه مدت كامنت هام رو بسته بودم نه صرفاً به خاطر نفس كميت كامنت ها،وبلاگ نوشتن بيشتر واسه من ثبت دلمشغولي هامه . اين كه بعد از مدتي اگه نوشته هام رو خوندم برگردم به گذشته ي خودم ، اين كه چي دوست داشتم يا چه طور فكر مي كردم ، چون خيلي وقته فهميدم گذر زمان زورش خيلي بيشتر از منه و خواهي نخواهي يه روز وارد روزمرگي مي شم . فقط همين ...

ديگر نمي خواهم چيزي باشم

ديگر نمي خواهم
سرو مقابل خانه ات باشم
شاخه اي از اين سرو
ساقه اي از اين شاخه
برگي از اين ساقه
سايه اي از اين برگ ها
و نسيمي از اين سايه
كه براي لحظه اي
شقيقه هايت را خنك مي سازد .

Yves Goll
1891-1950
German-French
Works :
ترانه هاي محلي ِ منطقه ي لوترين 1912
كانال پاناما 1914
مرثيه براي كشته شدگان اروپا 1917
برج ايفل 1924
ميوه هاي زحل 1946
شهروند ابدي 1922

1 comment:

. said...

سلام نهال. خوبي؟ خب من كاري كه از دستم بر مياد اينه كه يه گزارش از وقايع يك هفته‌اي وبلاگستان بدم. خب؟
در يك هفته‌ي گذشته هيچ اتفاق مهمي نيفتاد، هيچ چيز مهمي نوشته نشد، و هركسي كه نبود هيچ چيزي رو از دست نداد. ما كه تمام اين يك هفته رو اينجا اطراق كرده بوديم به شما كه كتاب خوندي و فيلم ديدي حسوديمون شد. فقط يه جوك جديد ياد گرفتم كه بعدا برات مي‌گم