Friday, January 11, 2008


چي شد كه امشب ياد آخرين تانگو در پاريس افتادم...؟ بدجور دلم مي خواد دوباره غرق زيبايي هاش بشم . مي دونم كه به هر كدوم از دوستام كه ديدن ِ اين فيلم را پيشنهاد دادم به سلامت روانيم شك كردن ... ولي من عاشق لحظه لحظه ي فيلم ، مكان ها ، ديالوگ ها و بيشتر از همه هنرنمايي ِ Marlon Brando ام . امشب رو با زيبايي هاي آخرين تانگو در پاريس ، صبح مي كنم .

1 comment:

K. said...

منم چه دلم هوای روزای بلند تابستونو کرده، با اون آفتاب تند و تیزش، چرا انقد غم انگیزه زمستون؟