Wednesday, October 14, 2009


- قبول دارم که حتی ابلیس هم نمی تواند پیش بینی کند که انسان چه چیزی را به یاد می آورد و چرا آن را به یاد می آورد . من یکی که هیچ وقت عقیده نداشته ام چیزی به نام حافظه ی جمعی وجود داشته باشد - همان حافظه ی جمعی که می تواند وسیله ای باشد که با آن انسان ها از خویش حمایت می کنند . عبارت « روزگار خوش گذشته » به آن معنی نیست که اتفاقات بد در گذشته کمتر رخ می دادند ، فقط معنی اش این است که - خوشبختانه - مردم به آسانی آن اتفاقات را از یاد برده اند . من خودم را آدمی می دانم که ترجیح می دهد وقایع بد را به یاد بیاورد . و اگر زمان حال در نظر من به اندازه ی گذشته ترسناک نبود ، حتی ممکن بود از گذشته به عنوان « روزگار غمبار گذشته » یاد کنم . آن قدر بدبختی و مصیبت ، چهره های بی تفاوت و بی رحم ، کارهای غیر انسانی را به یاد می آورم که برای من حافظه در حکم روشنایی ِ خیره کننده ای است که موزه ی نکبت بار شرمساری را روشن می کند .

بعضی وقت ها احساس می کنم که هیچ چیز معنی ندارد . در سیاره ای که میلیون ها سال است با شتاب به سوی فراموشی می رود ، ما در میان غم زاده شده ایم ؛ بزرگ می شویم ، تلاش و تقلا می کنیم ، بیمار می شویم ، رنج می بریم ، سبب رنج دیگران می شویم ، گریه و مویه می کنیم ، می میریم ، دیگران هم می میرند ، و موجودات دیگری به دنیا می آیند تا این کمدی بی معنی را از سر گیرند .

- تونل ؛ ارنستو ساباتو -

No comments: