Thursday, July 5, 2007

چقدر احمق بودم كه فكر مي كردم كتاب خوندن ، " آدم " مي كنه ، " . و چقدر احمق تر بودم كه فكر مي كردم " آدم " شدم ... سخته بتوني راحت و ساده حرفتو بزني و طرفتو از دنيا و گوش دادن سير نكني ... اوج ذلت ! يكي رو مي خوام كه عضلاتمو شل كنه ! مسخره اس !
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را ، بر پوست كشيده ي شب مي كشم
چراغ هاي رابطه تاريك اند
چراغ هاي رابطه تاريك اند
كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به مهماني گنجشك ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است .
"فروغ "
پرنده مردني است