آدمی با دروغ پا به این جهان می گذارد ... دروغ هویت ، هویتی که تنها اعتبار ناچیزش به نامی ناخواسته است . نامی که ریاکارانه به انسان موجودیت می دهد ... تلاش می کند تا در مسیر زندگی - اگر زندگی بخوانیمش - این موجودیت دروغین را بشناسد . در مزه ی دروغین فریبنده ی آن غرق می شود . ناخودآگاهش را به نامی می فروشد . و نهایتاً نامی می شود که تنها نشان و ردّ پایی ست از وجود خالص زمان تولّد . زندگی یعنی غرق شدن در نام ها و القاب و چه زود باور می کنیم این هویت های دروغین را ، این « من » های مضحک را . چه چیز بالاتر از کنار زدن تمام نام ها ، هیچ شدن ، یکی شدن با تک تک ذره های وجودی ِ خداوندیت . خود شدن . و چه شایسته می میرد انسان بی نام ونشان .
زندگی تدریجاً به زنندگی پا میگذارد . بدون دیالکتیک که با گذر زمان و قبول این مسیر دروغین کم کم به درون انسان نفوذ می کند . مثل خوره وجودش را می خورد و او را در لذت منطقی دروغ غرق می کند . حس خود شیفتگی اش سر بر می آورد واین گونه است که برای نمایاندن خود به القاب و اسامی روی می آورد . فطرتش را انبوهی از اسامی در بر می گیرد و او هر روز با یکی از آن ها بیدار می شود ، با دیگری شب را به صبح می رساند و نهایتاً موجودی می شود با ابعاد گوناگون ..... انسان بازیگر صحنه های نمایش دروغین زندگی ست .
------------------------------
مزخرفاتیه که نصف شب هایی که بیدار می شم می نویسمشون وصبح می خندم به چرت و پرت هایی که نوشتم . ولی همشون را هم نگه داشتم . با همون دست خط بد با کلی خط خطی و بدون ویرایش .