Saturday, June 30, 2007

Moveable Feast
پاريس ؛ جشن بيكران

نوشته ي Ernest Hemingway مطمئناً يكي از زيباترين كتاب هايي ِ كه خوندم . مي توني با هر متني از كتاب تمام جزئيات وقايع رو پيش خودت مجسم كني . مي شه گفت يه كتاب توصيفي ِ كامله . تقريباً مي تونم بگم 50 % متن كتاب رو خط كشيدم و هر بار كه چشمم بهش توي كتاب خونه ام مي افته برش مي دارم و دوباره مي خونمشون . 2 تا قسمت كتاب هميشه منو سر كيف مي ياره !!!
- هم چنان كه صدف ها را مي خوردم و طعم تند دريايي و مزه ي فلزيشان را شراب سفيد مي شست و تنها طعم دريا و نسج آبدار صدف باقي مي ماند ، و هم چنان كه آب سردشان را از تك تك پوسته هاشان مي نوشيدم و با طعم گس شراب فرو مي شستم ، احساس تهي بودنم از ميان رفت و رفته رفته شاد شدم ...
- گفتم : " ما هميشه خوشبختيم " و احمق بودم كه به تخته نزدم ، در آن آپارتمان ، هر گوشه كه نگاه مي انداختي ، تخته بود كه بشود به آن كوبيد .