Tuesday, October 2, 2007


نمي دونم چرا هر وقت مي رم سر كتابخونم چشمم به اين كتاب مي افته ...

اداي احترام نيمه ي روز يك شنبه به يك لئوناردو داوينچي ِ تمام
در اين روز بسيار توپ زمستاني توي سان فرانسيسكوي باراني مكاشفه اي در باب لئوناردو داوينچي به من دست داده است . زنم رفته بيگاري بي تعطيل ، روز يكشنبه را سر كار . امروز هشت صبح از اين جا راه افتاد سمت پاول و كاليفرنيا . از آن وقت تا الان نشسته ام اين جا مثل وزغي بر روي كنده اي غرق در روياي لئوناردو داوينچي .
خواب ديدم او حقوق بگير ِ شركت « غلاويز و قرقره ي جنوب » است ، ولي البته لباس هاي متفاوتي تنش بود و با لهجه ي متفاوتي حرف مي زد و كودكي ِ متفاوتي را از سر گذرانده بود ، شايد يك كودكي ِ آمريكايي كه در شهري از قبيل لردزبرگ نيومكزيكو يا وينچستر ويرجينيا سپري شده بود .
ديدم او را كه در حال اختراع يك دام گردان جديد بود براي صيد قزل آلا در آمريكا . ديدم او را كه اول از همه با قوه ِ تخيلش مشغول كار بود ، بعد با فلز و رنگ و قلاب ، كمي از اين امتحان مي كرد و كمي از آن ، بعد حركت به آن اضافه مي كرد و بعد برمي داشت و مي برد و بعد برمي گشت دوباره با يك حركت متفاوت و در پايان دام اختراع شده بود .
رؤسايش را خبر كرد آمدند . نگاه كردند به دام و همه از هوش رفتند . به تنهايي ايستاد . بر فراز پيكرهايشان ، دام را به دست گرفت و اسمي بر آن گذاشت . « شام آخر » ناميدش . . بعد افتاد به صرافت بيدار كردن رؤسايش .
ظرف چند ماه آن دام صيد قزل آلا ولوله انداخت در قرن بيستم ، و اقدامات پيش پا افتاده اي از قبيل هيرشيما و مهاتما گاندي را از سكه انداخت . ميليون ها « شام آخر » در آمريكا فروش رفت . واتيكان ده هزار تا سفارش داد ، و هيچ قزل آلايي هم در بساط شان نبود .
سيل تقديرنامه ها جاري شد . سي و چهار رئيس جمهور سابق ايالات متحده همگي گفتند : " بالاتر از شام آخر نديديم " .

1 comment:

Anonymous said...

خیلی کتابا رو هنوز نخوندم..ولی اصولا اگه کتابی باشه که فیلم ساخته شده باشه از روش دیگه کتاب رو نمیخونم..مثل کلیو پاترا..دیگه اینکه سر کاریم شدید از تمام لحاظ:)..