Friday, October 12, 2007


هنگامي كه " تانكا " از پادشاهان سلسله ي " تانگ " در جلوي كاخ سلطنتي ِ " يرينجي " توقف كرد ، هوا بسيار سرد شده بود . بنابراين يكي از تمثال هاي بودا را كه در آن جا نصب شده بود پايين آورده ، آتشي از آن درست كرد و شروع به گرم كردن خود نمود . نگهبان كاخ با مشاهده ي اين عمل به سختي برآشفت و فرياد زد : چطور جرأت مي كني تصوير چوبين بوداي مرا بسوزاني ؟
تانكا شروع به هم زدن خاكسترها نمود ، گويي دنبال چيزي مي گردد . سپس گفت : « بگذار ذرات مقدس بودا را از اين خاكستر جمع كنم . »
نگهبان پرسيد : « چطور ممكن است ذرات مقدس را در تمثال چوبين او جستجو كرد ؟ »
تانكا جواب داد : « اگر نمي توان از تمثال چوبين ذرات مقدس او را بدست آورد پس لطفاً آن دو تمثال ديگر را هم بده تا آتش مرا گرم تر كند . »
نگهبان معبد بعداً به خاطر اعتراضي كه به اين تبهكاري ِ آشكار تانكا كرده بود هر دو ابروي خود را از دست داد در حالي كه خشم بودا هرگز شامل تانكا نشد .

-چينيان معتقدند نوعي ماده ي معدني كه بعد از سوزاندن جسد انسان باقي مي ماند در حكم تقدس زندگي است .

1 comment:

. said...

قبلا هفش بار بهتون گفته بودم كه سمپوزيوم خوبه و خوب بودنش فقط بخاطر متفاوت بودنش نيست. ولي يه چيزي برام خيلي عجيب بود كه جوابش رو توي پست قبلي گرفتم. اينكه چطور چنين آدمي با چنين حال و هوايي و چنين علاقه‌هايي، شغلي مرتبط با بانك مي‌تونه داشته باشه.