Saturday, December 15, 2007


آزادي ، با پاهاي برهنه ، كوفته ، آماس كرده ، شگفت زده ،
و تف بر سر و روي افتاده ، لنگان لنگان گام برمي دارد .
اما ! ... روزي كفش به پا خواهي داشت ، و شايد هم - كسي چه مي داند - جوراب .
آزادي ، روزي تو نيز كلاه گرم خواهي داشت
با لبه هاي بلند براي حفاظت گوش ها ؛
آن گاه تورا در راه ها
از بادها و توفان ها ، باكي نخواهد بود .
و مردم ديگر ، به دريغ و افسوس ، در برابرت سر تكان نخواهند داد ؛
حتي چه بسا ، تورا به خانه ي خود راه دهند و اطعام كنند ...
Heinrich Heine

2 comments:

Anonymous said...

هممم. منظورم این بود که شما که اینقدر عکس‌باز هستین حتما یه فتوبلاگی دارین که ما ازش بی‌خبریم. آره.

Anonymous said...

بسیار متن زیبا یی بود...